روزي بهلول بر هارون‌الرشيد وارد شد.خليفه گفت: مرا پندي بده!بهلول پرسيد: اگر در بياباني بي‌آب، تشنه‌گي بر تو غلبه نمايد چندان که مشرف به موت گردي، در مقابل جرعه‌اي آب که عطش تو را فرو نشاند چه مي‌دهي؟گفت: صد دينار طلا.پرسيد: اگر صاحب آب به پول رضايت ندهد؟گفت: نصف پادشاهي‌ام را.بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردي و رفع آن نتواني، چه مي‌دهي که آن را علاج کنند؟گفت: نيم ديگر سلطنتم را.بهلول گفت: پس اي خليفه، اين سلطنت که به آبي و بولي وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خداي به بدي رفتار کني.
ولي امر مسلمين جهان با وجود گذشت چندين سال ، هنوز تک تک اعضاي خانواده را در ياد و خاطره داشتند و فرزندان آن شهيد را مورد لطف و عنايت قرار دادند و حتي سراغ دختر شهيدي که در ديدار حضور نداشت را گرفتند ، رهبر عزيز انقلاب مانند پدري مهربان به درد و دل هاي يادگاران اين شهيد گوش فرا دادند و ...
يکي از دوستان که علاقه خاصي به مقام معظم رهبري دارد خاطره جالبي را از ايشان نقل کرد :
قريب به چهار سال پيش مي شد که به پابوس حضرت رضا (ع) مشرف شدم و چون چندي پيش کتاب خاک هاي نرم کوشک را مطالعه کرده بودم در نظر داشتم ديداري نيز با خانواده شهيد برونسي داشته باشم که به لطف امام رضا (ع) و توفيق الهي به وسيله يکي از دوستان اين توفيق حاصل شد که با استقبال خانواده ي شهيد رو به رو شدم.
مدتي از گفت و گوي ما مي گذشت که به طور ناگهاني پرسيدم آيا حضرت آقا تا به حال به منزلتان قدم رنجه فرموده اند ، در پاسخ و خطاب به بنده گفتند مقام معظم رهبري در اوايل شهادت عبدالحسين برونسي قدم بر چشمان ما نهادند و ما آرزو داريم دوباره ايشان را زيارت کنيم و در پايان از من خواستند سلامشان را به محضر مقام معظم رهبري برسانم.
چندي بعد به طور اتفاقي خدمت حضرت آقا رسيديم بعد از خواندن نماز به ياد شهيد و خاطرات آن مهماني با شکوه که در خدمت خانواده عزيزشان بودم و به ياد قولي که به فرزندانش داده بودم افتادم ، وقتي چشمانم را گشودم ديدم که مقام معظم رهبري با انبوهي از جمعيت در فاصله دوري از من قرار گرفتند سراسيمه خود را به ايشان نزديک کردم و با صداي بلند خطاب به حضرت آقا گفتم خانواده شهيد عبدالحسين برونسي سلام خدمتتان رساندند. احساس کردم معظم له نام آشنا و پر خاطره اي به گوششان رسيد و ايشان شروع به احوال پرسي از خانواده شهيد برونسي از بنده نمودند که بسيار براي من جالب بود. فرداي آن روز دعوتي از سوي رهبر عزيز براي خانواده شهيد فراهم شد اين شور و شوق ديدار با حضرت آقا زماني که در مشهد بودم در چشمان خانواده شهيد برونسي ديدم را در چشمان خانواده شهيد برونسي مي ديدم ، زمان ديدار فرا رسيد بعد از احوال پرسي ولي امرمسلمين تمامي اعضاي اين خانواده پر جمعيت متوجه شدند که يکي از دختران شهيد در مهماني حضور ندارند و اين جاي تعجب داشت که با وجود گذشت چندين سال ، هنوز تک تک اعضاي خانواده را در ياد و خاطره داشتند و فرزندان آن شهيد را مورد لطف و عنايت قرار دادند و حتي سراغ دختر شهيدي که در ديدار حضور نداشت را گرفتند ، رهبر عزيز انقلاب مانند پدري مهربان به درد و دل هاي يادگاران اين شهيد گوش فرا دادند و در آخر ، اين مهماني معنوي و روحاني ، با صفا و صميميت به پايان رسيد.
لازم به ذکر است کتاب خاک هاي نرم کوشک به قلم سعيد عاکف يکي از پرفروشترين کتاب هاي دوران دفاع مقدس مي باشد که در تاريخ 26 خرداد 1385 مورد تاييد حضرت آقا قرار گرفت.
