وب هاستینگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مطالب مذهبی - حدیث منتظران قائم (عج)
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تماس با ما
بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 69
کل بازدید : 888676
کل یادداشتها ها : 442

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران

V

سوال تو   از دنیای درون تو می آید و سوال من از دنیای درون من ! پس نگذاریم توهم جمعی بیرون از ما پاسخی برای پرسش ما پیدا کند. شاید این راهی باشد تا وقتی این مطلب را از اول می خوانی ، بتوانی پاسخ دهی به پرسش :  من کی هستم ؟

من کی هستم

من کی هستم ؟

گاهی پیش می آید که سال های سال از عمرمان گذشته و این سئوال حتی یک بار به ذهن مان خطور نکرده است . آن هایی هم که گه گاه به این پرسش پرداخته اند ، خود را از زوایای بیرونی مورد تحلیل و بررسی قرار داده اند . مثلا این که فرزند چه کسی هستند ؟ چه قدم هایی در زندگی و اجتماع برداشته اند؟ چه افتخاراتی را نصیب خود ، وابستگان خود ، کشور خود و غیره نموده اند  و از این قبیل ... .  بیایید یک بار ، همین حالا ، جور دیگری به پرسش نگاه کنیم :« من کی هستم ؟» من درونی ، که بالاخره در این عالم علتی برای حضورو خلقتم وجود دارد ،  اساسا چه کسی هستم و با چه قالب های ساختاری و به  چه منظورو  هدفی  وجود  دارم  ؟ آمده ام چه کنم و چه کرده ام ؟  

فکر کنید در مسیری با اتوبوس مشغول حرکت هستید . هوا به شدت گرم است ، اما شیشه های اتوبوس حامل شما ، به نوعی تیره و آفتابگیر می باشد . از داخل اتوبوس ، شما منظره ی بیرون را کمی ابری و خنک تصور می کنید (و اگر کولر اتوبوس تان روشن باشد ،قطعا این نوع هوارا برای بیرون از اتوبوس ، باور خواهید داشت ). حالا در این فضای دروغین ابری ، خاطراتی که پیش از این در چنین هواهایی داشته اید ، به یادتان می آید . شاید یک روز دلگیر و غمزده که خاطره ای پرا ز دلتنگی را در ذهن تان به یادگار گذاشته است و شاید روزی ابری که با دوستی به گردش رفته اید و بسیار فرح بخش و شادی آور بوده است و به این ترتیب ، حال و هوای لحظاتی که در اتوبوس هستید ، رقم می خورد . یک ساعت بعد که به مقصد رسیده و پیاده می شوید ، می بینید چنین هوایی اصلا وجود نداشته و تمام تغییر حال شما ، در اثر رنگ تیره ی شیشه های اتوبوس و هوای خنک کولر و یاد آوری خاطرات تلخ و شیرین بوده است . هوای بیرون آفتابی است و گرما بیداد می کند . واقعیت اصلا چیز دیگریست و چا بسا شما تحت تاثیرمرورخاطرات و تغییر احوالتان ، نوعی برخورد خاص با بغلدستی خود داشته اید . ای وای ! هیچ چیز آن طور که من فکر می کردم نبود . چرا احوالات من درزمان حضورم دراتوبوس ، به گونه ای دیگر و غیر انتخابی ، تحت تاثیراتی که در آن لحظات ، جزو نمیدانم هایم بودند ، شکل گرفته ؟! انگار آن من درون اتوبوس ،من دیگری بود . وابسته خاطراتی دور! بله ! ما در هر لحظه و زمانی ، داریم در خاطراتمان زندگی می کنیم . در تاثیر اتفاقات و آدم ها . و بسیار اقتدار می خواهد که کسی بیاید و بگوید : « من خودم خالق لحظات و حالات دونی ام هستم ! » در یک محاوره ی معمولی یا خشن یا احساسی ، ما حتی نمی دانیم که  چطور مهار افکار خود را در دست داشته باشیم . در برخوردهای ساده با فرزندانمان ، آنقدر تهی هستیم که گاه هیچ چیز از باورهای خودمان را در اختیار فکر و تجربه ی او قرار نمی دهیم . همه حرف هایمان نقل قول است . همه ی گفته هایمان اطلاعات و دانسته هایی است که او می تواند از هر مجله ومنبعی خبری ای استخراج کند .

پروردگار در جای جای کتاب آسمانی این پیام را داشته است که : « من بشر را به طورهای مختلف آفریدم و هیچ یک از شما شبیه دیگری نیست...»  پس چرا همه ما شبیه یکدیگر هستیم ؟ چرا اینطو به نظر می آید که شکل وعقیده ودانسته ها و حتی باورهایمان را از روی همدیگر کپی برداشته اند ؟ چرا هیچ کدام هرگز نپرسیده ایم : « من کی هستم ؟» و اگر پرسیده ام چرا جوابی برای آن نمی یابم ؟ چرا هیچ کدام از ما ، من درونی خود را نمی شناسد و باور ندارد ؟ وآن چنان در شنیده ها و دیده ها حواس بیرونی خود نسبت به خود و دیگران ، غرق شده ایم که چنین پرسشهایی را معلول ذهنی معلول می دانیم ؟ کمی تفکر کنید ! قطعاً به یاد خواهید آورد که در زمان نو جوانی خود ، ما نیز با سوالاتی که اکنون ذهن فرزندان مان را مشغول کرده است ، دست و پنجه نرم کرده ایم : " چرا خدا ما را خلق کرده است ؟" " زندگی چیست جز روز مره گی وتکرار ؟ " " به چه دلیلی بین اینهمه آدم در جهان من باید در این خانواده متولد شوم ؟ در این کشور ، در این شهر ؟ " اصلاً آیا شده است در  مقابل سوال کودکتان که می پرسد " پشت این آسمان چیست ؟ " به یاد آورده باشید که شما هم روزی همین پرسش را در ذهن داشته اید ؟ حالا که بزرگ شدید به این سوال کودکانه می خندید و آن را از ذهن می رانید و مشغول نوشیدن چای تان می شوید . اما چرا حالا دیگر این سوال را به طور جدی با خود مطرح نمی کنید ؟ آ دم های به ظاهر معقول تر می گویند  : این سوال علمی را باید دانشکندان پاسخ بدهند  و انگار به پاسخهایی هم رسیده اند .!  اما بیاید امروز کمی دیوانه باشیم ! بپرسیم آنچه را که فکر می کنیم کودکانه است . همیشه ناب ترین سوال از ذهن آموزش ندیده کودکان می گذرد و صد افسوس که ما و پیش از ما و  والدین مان با پاسخ های بی معنا و صدا خفه کن ، مانع رشد و پیشرفت و بیاد آوری جوابهای واقعی شده ایم . بگذاریم دروازه ذهنمان گشوده بر سوالهای نامانوس باشد . فکر نکنیم که هر پاسخی با با ورود به دنیای اینترنت پیدا خواهیم کرد . هر کسی ، جواب سوال خودش را دارد . هر جوابی برای همه پرسشها ی مشابه کاربرد ندارد !

سوال تو   از دنیای درون تو می آید و سوال من از دنیای درون من ! پس نگذاریم توهم جمعی بیرون از ما پاسخی برای پرسش ما پیدا کند. شاید این راهی باشد تا وقتی این مطلب را از اول می خوانی ، بتوانی پاسخ دهی به پرسش : " من کی هستم  " ؟ 




یاد اهالی بهشت که چند روزی مهمان مون بودن و ما قدرشون رو ندونستیم بخیر....

اهالی بهشت

روزی شیطان در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده، کناری ایستاده است.

فرمود: ای ملعون! تو را چه می شود که چنین ضعیف و رنجوری؟!

گفت: از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم.

فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند؟

گفت: یا رسول الله! چند خصلت نیکو در ایشان است، من هر چه تلاش ‍ می کنم این خوی را از ایشان بگیرم نمی توانم.

فرمود: آن خصلت ها که تو را ناراحت کرده کدامند؟

گفت: اول اینکه هرگاه به یکدیگر می رسند سلام می کنند و سلام یکی از نام های خداوند است. پس هر که سلام کند حق تعالی او را از هر بلا و رنجی دور می کند و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او می گرداند.

دوم اینکه، وقتی با هم ملاقات کنند به هم دست می دهند و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالی هر دو را رحمت می کند.

سوم، وقت غذا خوردن و شروع کارها بسم الله می گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور می کنند.

چهارم، هر وقت سخن می گویند: ان شاءالله بر زبان می آورند و به قضای خداوند راضی می شوند و من نمی توانم کار آنها را از هم بپاشم، آنان رنج و زحمت مرا ضایع می کنند.

پنجم، از صبح تا شام تلاش می کنم تا اینان را به معصیت بکشانم. باز چون شام می شود، توبه می کنند و زحمات مرا از بین می برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را می آمرزد.

ششم، از همه اینها مهم تر این است که وقتی نام تو را می شنوند با صدای بلند صلوات میفرستند و من چون ثواب صلوات را می دانم، از ناراحتی فرار می کنم؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم.

هفتم هم اینکه ایشان وقتی اهل بیت تو را می بینند، به ایشان مهر می ورزند و این بهترین اعمال است.

پس حضرت روی به اصحاب کرده و فرمودند: هر کس ‍ یکی از این خصلت ها را داشته باشد از اهل بهشت است.




رئالیسم

این مکاتب مثل دومینو های دو طرفه ای هستند که   هریک به دیگری بش از بسیار مرتبط است . حتما خوب می دانید که سبک سری یک عده نویسنده از خدا بی خبر نه تنها باعث بوجود آمدن مکتبی به آن بی ادبی و دور از فرهنگ شدند بلکه به ازدواجهایی نه از روی عقل و شعور و فقط بر پایه احساس منجر شد . گسترش اینجور ازدواجهای نا معقول ، کم کم خانواده های دخترها را بسیار نگران می کرد . با گذشت چند ماه اول زندگی و ودوران گل و بلبل زندگی زناشویی ، تازه این دختر ها و پسرها فهمیدند که چه شکری خورده اند و کل زندگی "قربونت برم " و از این قرتی بازیها نیست و کلی مسئولیت دارد .با به دنیا اومدن بچه و مصائب عوض کردن پوشک و   شب زنده داری ، دخترکان را عاصی کرد و روزی چند بار برای قهر به خانه پدری می رفتند و این مبدل شد به یک معضل اصلی نویسندگان رمانتیک . این نویسندگان با دیدن اقساط های وام صندوق مهر امام رضا و مسکن مهر و هزینه های نگهداری زن و فرزند ، تازه فهمیدند که چه خبط بزرگی کرده اند و باید کمی واقع گرایانه به دنیا نگاه می کردند ..... آنان سعی کردن بیشتر به واقعیت های زندگی بپردازند تا لااقل فرزندان شان دچار این اشتباه نشوند ، اینطور شد که نویسندگان رمانتیک سر به را شده و مرد زندگی شدند .

رمانتیکها که چشمشان به واقعیت های زندگی باز شده بود تازه فهمیدند که چقدر در جامعه مشکلات هست . در سالهای 1815 تا 1850 مشکلات عدیده اقتصادی و سقوط امپراطوری ناپلئون ، آنها را به فکر فرو برد که دستی به سر و روی نظام  اجتماعی بکشند و کم کم افکار پلید بر اندازی در ذهنشان روشن شد . آنها که این نوع روشنفکری را به تنهایی میسر نمی دیدند ، سعی کردند به جای آنکه آنها را با ماشین و تک تک ، روانه خوردن آب خنک کنن ، با یک عدد خاور ، به طور جمعه همه را به جایی بفرستند که عرب نی انداخت . بعد از کمی نوازس و و تشریح قوانین روز جامعه آنها را با مقدار متنابهی از نی های جمع شده به خانه فرستادند و جالب اینکه آنها از تک و تا نیافتادند و فقط کمی در شیوه مبارزاتی خود تغییر دادند .

بالزاک از معدود نویسندگانی بود که دل به دریا زد و شروع بع افشاگری کرد و در مقدمه  سی صفحه ای " دختر زرین چشم " جامعه فرانسه را طبقاتی خواند و کمی فساد مالی آن زمان را افشا کرد . او هنوز دوزاری اش نیافتاده بود چه غلط بزرگی کرده است ، خود به خود به رهبر مسلم رئالیسم تبدیل شد . او در سال 1840 مدعی شد که نویسنده و مورخ از جهات بسیاری به هم شبیهند و از این حربه برای خود زندگی ای بهم زد چون از انتشاراتی ها بیشتر پول می گرفت . اوکماکان به کارهایش ادامه می داد تا اینکه روشن شد ، برای تفرقه بین ملت و دولت از خارجیها پول گرفته . به این جمله وی توجه کنید : "زندگی عبارت از توده ای حوادث و مسائل کوچک است که رمان نویس باید آنها را تا حد لزوم بزرگ کند "  همین   یک جمله وی کافی است تا به تفکر وی در زمینه گزینش وقایع و تشویش اذهان عمومی و اخذ پول از خارجیها پی برد .

دشمن که دید نقشه هایش در زمینه ادبیات چندان کارساز نبوده به نقاشی روی آورد . گوستاو کوربه را علم کرد .... .بالاخره دسیسه دشمن جواب داد و مکتب رئالیسم در فرانسه پایه گذاری شد .فرانسوی ها به جز پژو و رنو در تولید مکاتب بی ادبی شهره عام و خاص هستند . برای اولین با شانفلوری ( نویسنده نه جندان مطرح ) در " مانیفیست رئالیسم " نام رئالیسم و قواعد آنرا مطرح کرد و مدام بیانیه می داد غافل از اینکه تاریخ و آینده در مورد چنین عوامل مزدوری قضاوت خواهد کرد . او بالزاک را پیشوای خود معری کرد و همین او را به بیراهه کشید . اگر در آن موقع وزارت ارشادی مقتدر و ممیزی دلسوز وجود داشت قطعا پیشاپیش شجره ناپاک این نو افکار هم می خشکید . بعد از او دورانتی ، رفیق وی وارد کار شد و نشریه رئالیسم را منتشر کرد و تا تنوانست فحاشی کرد و در این کار تبحر نیز داشت . او که با رمانتیک ها احتمالا سر ارث دعوا داشت ، "هوگو" را غول   - "موسه " را سایه دون ژوان و " گوتیه " را پیرمرد خسته از ساده لوحی ، نامید و احتمالا هم شعرهای مانند " دوچرخه   سبیل بابات می چرخه " رو هم دورانتی در مورد آنها گفته باشد .

وزارت فرهنگ و ارشاد فرانسه که آنقدر هم مقتدر نبود بعد از 5 ماه کوتاه آمدن بالاخره از ترس اینکه فحشهای دورانتی پایین تنه ای وناموسی شود ، مجله وی را بست . او کار را رها نکرد و شعرا را تهدید به مرگ میکرد تا ذوق و قریه شان خشک شود و همه به نوشتن رمان روی بیاورند و اینگونه شد که از سال 1850 تا 1890 به عصر رمان نویسی مبدل شد .

با پیشرفت روز افزون علم و دستیابی بشر به تکنیکهای علم نوین ، رئالیست ها بیشتر به برون گرایی روی آوردند و گشت ارشاد هم آنها را ارشاد کرد و کمی کنترل شدند و بیشتر در مورد مردم خودشان می نوشتند و رمانهایشان کمی علمی شد . آنها برخی از واقعیت های محرمانه را نیز نوشتند که جزو اسناد محرمانه بود و برایشان گران تمام شد . زیرا "رنان" می گوید : حقیقت اندوه بار است –"نیچه" می گوید : حقیقت مرگبار است و ... . همین دیدگاهها به وضوح دلایل مسئولین ذیربط زمان را روشن می کند کخ چرا باید برخی از نویسندگان رئالیسم را که از خط خارج شده بودند به خط برگردانند تا خدای نکرده مردم دچار اندوه ، یا مرگ یا خطر نشوند .

" گوستاو فلوبر"با اثر -مادام بوواری- بزرگترین نویسنده رئالیست زمانه است که عقاید وی در مورد این مکتب برای شناخت هرچه بیشتر دشمن و دسیسه هایش ضروری است .افکار او را می توان به صورت زیر برشمرد :

-         اسفاده ابزاری از رمان ممنوع : همین دیدگاه نشان عدم تعهد وی به هنر است و نظرش این بود که نباید هیچ پیامی از طریق رمان منتشر شود .

-         قالب و محتوا برابر هستند : این راهم که همه می دانند

-         رمان باید غیر شخصی باشد :معلوم است پدر و مادرش به او لقمه حلال داده اند .

-         رمان نویس باید یک قاضی عادل باشد : البته این تفکر کاملا مغایر با قانون اساسی است و قانون تفکیک قوای سه گانه و نیز قانون دو شغله بودن را نقض می کند. همین برای اینکه معلوم شود چقدر قانون گریز است کافیست .

-         شخصیت ها باید کاملا واقعی باشند : شخصیت ها باید آدم باشند ،شاخ نداشته باشند ،دم نداشته باشند.

-         باید از هر چیزی که شبیه الهام است حذر کرد : این نشان میدهد که فلوبر قبلا شکست عشقی خورده . احتمالا الهام زن سابق وی بوده و اخلاق این روبخر و اون رو بخر داشته و مدام شغلش رو توی سرش می زده که چرا نرفته دکتر یا مهندس بشه... . این زندگی به طلاق رسیده و او تا همین حالا هم دارد مهریه 1823 سکه اش را پرداخت می کند .

 از این مکتب می توان به خوبی درس گرفت که نباید  خام رسانه های بیگانه شد و بهتر بود مجلس وقت فرانسه قانون عدم استفاده از ماهواره را زودتر تصویب می کرد و با همکاری نیروی اتنظامی وقت فرانسه در قالب طرح امنیت اجتماعی همه ماهواره ها را جمع می کرد تا شاهد شکل گیری این گروهکهای برانداز و ناسپاس نمی بود .






 
جهت اطلاع از تنظیمات و ویــــرایش این قالب اینجا را کلیک کنید.

.:: کلیک کنید ::.
 
->