سلام بر سید شهیدان اهل قلم ، سلام بر مرتضای قلبها . سلام بر راوی مجنون
کنون خالی از عجب و خودبینی ام
پر از سکر آوای آوینیام
سر سبز گر سرخ گردد رواست
که این شیوه شیعه مرتضاست
جنون را به حیرت درآمیختی
قلم را ز غیرت برانگیختی
قلم باز آهنگ خون میکند
جنون زاده عزم جنون میکند
خیلی دوست داشتم در مورد برخی ناگفته های تاریخی ( که عموم کمتر توجه به آن دارند ) مباحثی را عرضه کنم ، به اواسط راه که رسیدم ، نتوانستم اندیشه های سید بزرگوار اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی را نادیده بگیرم . این یاد داشت فقط نگاهی کلی و گذرا بر اندیشه های متعالی شهید آوینی در مورد تاریخ است . ان شاءالله در یادداشتهای بعدی مباحث دسته بندی شده و مفصل ارائه می گردد.
در تاریخ نگاری به روایت اساتید برجسته ،چهار مدل تاریخ نگاری داریم(البته مدل چهارم مد نظر ماست):
اول – جریان تاریخ نگاری ماسونی و لیبرالی
دوم – جریان تاریخ نگاری مارکسیستی
سوم – جریان تاریخ نگاری تحت عنوان استبداد شرقی
چهارم – جریان تاریخ نگاری مستقل و اسلامی
نگاه دینی به تاریخ باید چند ویژگی داشته باشد : اول اینکه از فلسفه تاریخ نشأت نگیرد بلکه از حکمت تاریخی نشأت بگیرد . دوم اینکه مبتنی بر اندیشه ترقی نباشد ، بلکه به نوعی نگاهی تکاملی داشته باشد . جلوه هایی از این نگاه در اندیشه های شهید مرتضی آوینی وجود دارد .نهایتاً اینکه نگاه ، نگاهی تاویلی باشد ، یعنی هم به ظاهر و هم به باطن تاریخ پرداخته باشد . در باز نویسی دینی تاریخ اول باید تاریخ را در سطح حکمت تاویلی ببینیم و بعد در سطحی فروتر جامعه شناسی تاریخی است . از حکمت تاویلی وارد علت اعدادی می شویم. معدات واقعیت دارند اما نباید محدود به آنها شد . در تاریخ نگاری موجود با دیدن عوامل و وقایع عینی روزمره و جمع آوری داده ها ، با روشی ارسطو برای درک مفهوم کلی از جزئیات دارد ، نتیجه گیری صورت می گیرد. در نگاه حکمی عین ثابت و وجود معنوی و غیر مادی یک پدیده مورد توجه قرار می گیرد. مثلا وقتی در مورد تاریخ یک قوم سخن می گوییم ابتدا باید وجود معنوی آن قوم را بشناسیم ، مشابه آنچه افلاطن در مثل مطرح می کند و بعد با حرکت از باطن به ظاهر ، به حقیقت تاریخ پی ببریم . قطعا مبنی ما در شناخت ها ، حکمت ، روایات و قرآن است . در این مرحله می توان در افقی که در آن نگاه می کنیم برخی اتفاقات را دید ، مشابه آنچه شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی در مورد آینده انقلاب اسلامی می گوید .در اینجا بحثی پیش می آید که ایشان انقلاب را دیده و بعد در موردش سخن گفته ؛ پاسخ این بحث این است که : انسان در عالم ظاهر زندگی می کند و ابتدا از ظواهر شروع می کند ، بعد به باطن می رود و از باطن به ظاهر بر می گردد. شهید آوینی نیز در مواجهه با انقلاب اسلامی ابتدا به ساکن ، به بررسی ظواهر و علتهای اعدای آن نمی پردازد . در فلسف افلاطون نیز فیلسوف ابتدا دنیا می بیند و در پندار است ، بعد به عالم دیدار رفته ، حقیقت را می فهمد و مجددا به عالم پندار باز می گردد و پندار را تفسیر می کند. ما در ساحت ناسوتیم و نمی توانیم آن را رها کنیم ، ولی در نگاههای مان در این ساحت متوقف نمی شویم و به باطن می رویم . باطن را هم می توان از حکمت ، روایات و قرآن کسب کرد ، معنای حکمت وسیع است . باید روی حکمت تاریخ کار کرد . ارکان حکمت تاریخ را شناخت و ارکان تئوریک آن را تدوین نمود ، بعد از آن تاویل بسیار مهم است و مارا در شناخت وقایع یاری می کند . جوانه این مباحث در اندیشه های شهید بزرگوار مرتضی آوینی قرار دارد ، از اساتید شنیدم که ایشان ( شهید آوینی ) قصد داشتند با نگاهی تاویلی به تاریخ ، کتابی در باب ولایت فقیه مرقوم کنند . قطعا اگر ایشان زنده بودند مباحث بسیار قابل اتکا ارائه می کردند .
هرچه فکر می کنم ، می بینم نمی توانم از مرتضی خدا حافظی کنم
الا روح طوفانی مرتضی
سلیمان تسلیم امر قضا
از آن دم که در خون شنا کردهای
مرا با جنون آشنا کردهای
ببخشای اگر از تو دم میزنم
و یا در حریمت قدم میزنم
برآنم که درک ولایت کنم
مبادا که ترک «ولایت» کنم