تقدیم به روح بزرگ مادر شهیدان رحیمی که سالها چشم انتظار یادگاری از فرزندش ماند و بیقراریش سرانجام او را به آسمان برد ....
اتل متل یه قصه
یه قصه پر غصه
قصه درد دوری
شبهای کم صبوری
از اون روزی شروع شد
غصه ، قصه ما
که یه عاشق شیدا
رفتش تو دل دریا
اونجا که پا بذاری
تو اون دریای آبی
چشمات فقط می بینه
یه دنیا بی قراری
نی ، خورشید ، قایق
جوون ، امام ، عاشق
پرنده ، بال ، پرواز
قصه ، اوج ، احساس
تو اون سکوت دریا
هور رو نگو ، خدایا
همش دلش شور می زد
برای عاشق ما
سکوت شکست ، نی شکست
پرنده ی بیقرار ، بال و پرش هم شکست
شکست به رسم دنیا
پرید به رسم اخری
سرت رو درد نیارم
مادر این پرنده
از اون سالها ، تا امروز
نشسته ، چشم به راهه
پرنده ، شاید بیاد
شاید ، حالا تو راهه
دلش پر از امیده
چشاش پر از ستاره
کاش که بیاد عزیزش
از این هوا ، تو جاده
بیا براش دعا کن
شبها ، خدا خدا کن
......................
مادر قصه ما ، آخرش تاب نیاورد
رفت به سوی خدا ، دلتنگیهاش تموم شد
وقتی که یک پرنده ، نشست رو بوم خونه
دلش هوایی شد و پرید به آشیونه
حدیث - رمضان 1433