نویسنده : حدیث
روزهایی که گوشمان پر است از اخبار مربوط به بازیهای پر از دوز و کلک سیاست ... تا آنجا که به یاد داریم اکثر چالشهایی که نظام با آن روبرو بوده است ازهمین ندانم کاریها و عدم وحدت اجرایی ( اصلاً انتظار نمی رود که وحد عقدیده ای داشته باشند !!! ) مسئولان بوده ... کمی جسورانه تر و بی پروا تر به این بحث بپردازیم ... تمایل به غرب و فرهنگ غربی ... البته این موضوع فقط به ایجاد رابطه با یک کشور خاص بر نمی گردد و هدف چیز دیگری است ... سابقه تاریخی دارد این تمایل به فرهنگ استعماری و صدالبته غربی ... حالا اینکه چرا این تمایل به فرهنگی که به مثابه دشت حاصلخیز آنسوی رودخانه می ماند ، اینقدر بی حساب و کتاب است بماند ... نکته اصلی و اساسی در اینجا این است که بیشترین ضربات بر پیکره فرهنگ مان از جانب کسانی بوده که خود ادعای روشنفکری و آنهم از نوع دینی را داشتند ( البته فقط ادعا )...
البته در ابتدای این یادداشت بد نیست ذکر کنم که این مطلب اصلاً به تفسیر روشنفکری و مخصوصاً از نوع دین آن نمی پردازد ، بلکه هدف و خطوط اصلی این اندیشه را که تزریق شده از فراسوهاست ، یاد آور می شود ... همانطور هم که ملاحظه فرمودید ، مقدمه فوق الذکر از نقطه ای شاید بی ربط ( البته در ظاهر ) ، یادداشت شروع شد .
روشنفکری دینی و مباحث تخصصی مربوط به آن مجالی چند می خواهد که در اینجا به اختصار و در حد مقدمه و روشن سازی خط سیر کلی یادداشت خدمت تان عرض می کنم ... اینان سعی بر این داشتند و دارند که با موضع گیریهای عجولانه و شتابزده پلی میان مدرنیته و دین به عنوان اساسی ترین نیاز جوامع مختلف بشری ، ایجاد کنند که همین شتابزدگی باعث شده که هر دو طرف جریان مورد بحث را در ارائه نظرات ایدئولوژی گونه شان ( البته به زعم خودشان ) از دست بدهند و سرگشته و حیران به این سو و آنسو بدودند ... از یک سو ادعای پذیرش نقش دین را در هدایت جوامع دارند و از سوی دیگر به فکر تلفیق اندیشه های مدرنیته با فرهنگ دینی هستند !!! غافل از اینکه روشنفکر بودن و روشنفکری تعاریف و چهارچوبهایی دارد ، نمی شود به هر شخصی که هنوز دست چپ و راست خود را نمی داند برچسب روشنفکر دینی ( به اصطلاح استاد شهید مطهری ، روشنفکری اسلامی ) را زد . بد نیست آقایانی که ادعای روشنفکری و البته از نوع دین اش را دارند به این تعاریف عمیق استاد شهید مطهری کمی فکر کنند ( البته بعید می دانم ) تا اول بدانند که روشنفکری چیست ، بعد نوع دینی اش را ادعا کنند :
1- به موضع و مسؤولیت طبقاتی خود، آگاه است (خودآگاهی طبقاتی)؛
2- با فرهنگ، شخصیت، و “ما “ی خاص ملی خود آشنا است (خودآگاهی ملی)؛
3- به روابط خود با همه انسانهای دیگر آگاهی دارد (خودآگاهی انسانی)؛
4 - سعی میکند آگاهی خود را به جامعه منتقل کرده، مردم را به حرکت برای رهایی و آزادی بخواند .
حتم بدانید که ایشان حتی نمی دانند که اساسیترین رسالت روشنفکر مسلمان، شناخت اسلام به عنوان یک فلسفهی اجتماعی، یک ایدئولوژی الهی و یک دستگاه سازندهی فکری و اعتقادی همه جانبه و سعادتبخش است و فراموش کرده اند که رسالت مهم روشنفکر مسلمان شناخت دقیق و درست شرایط و مقتضیات زمان و ایجاد رابطهی منطقی بین اسلام و مقتضیات زمان است .
حال نکته اینجاست که ایشان نه اسلام را شناخته اند و نه فلسفه اسلامی و نه شرایط زمان را ..!!! و این همان نقطه شروعی است برای ایجاد انحراف تا ثریا ... و این شد که به این نقطه رسیدند که راهی بجز جدایی دین از سیاست برای رسیدن به آرمانگرایی آرمانگرایانه شان !!! وجود ندارد . این نگاه به قول استاد مطهری از سطحی نگری در بررسی مفاهیم فرهنگی دینی نشأات می گیرد . در اینجا شاید روشنفکران دینی ادعاهایی هم داشته باشند که متاسفانه به علت تداخل و سنگینی سایه فرهنگ غرب بر اندیشه هایشان به گمراهی کشیده شده است ...
خیلی ساده و خودمانی ؛ در اصل اینان ادعای این را داشتند که دیگر دین و دستورات راهبردی آن ، جوابگوی دنیای به اصطلاح مدرن شان نیست و باید به دنبال جایگزینی برای آن باشند . در اینجا این به اصطلاح مدرنیته خواهان چند مولفه اصلی را در ایدئولوژی هایشان مطرح می کنند :
خطوط اصلی اندیشه مدرنیسم :
1 -تغییر جهان : انسان دیگر ناظر و مفسر طبیعت نیست بلکه عزم خویش را جزم کرده برای تغییر جهان .
2 - جدایی دین از سیاست : در این عصر دولت به عنوان نهادی مدرن و قراردادی بشری با قوانین موضوعه متفکرین همین عصر ضامن حفظ حقوق شهروندان و آزادی آنها میشود.
3 - فردگرایی : فرد عنصر اصلی جامعه است و انسان به جای همه محورهای متافیزیکی .
4 - تکنولوژی محصول اندیشه مدرنیته است و انسان احساس میکند همهکاره طبیعت است و نظام طبیعت را توجیه میکند.
5 - نسبیگرایی به جای یقینگرایی که مربوط به دوره سنت است .
6 - افسونزدایی و خردباوری : دین عامل اصلی افسون است .
7 - عقلگرایی به توجه به سنت
در اینجا برای تکمیل اشارات و شناخت بیشتر پیشه وران این وادی ، چند تن از مدعیان این عرصه را خدمت تان معرفی می کنم که البته لزوماً روشنفکر دینی نیستند و اغلب روشنفکر غرب گرا هستند :
عبدالکریم سروش
در مورد وی فقط به چند اشاره بسنده می کنم که بیش از اینهم او را لیاقت نیست : به نظر سروش ؛ ایدئولوژی مدرنیسم همیشه توام با تحول عقل بوده است . و به نظر او "سکولاریسم (جدایی دین از سیاست) ، توسعه ، لیبرالیسم ، عقل نقدی ،شکگرایی ، فردگرایی و حقوق بشر از مهمترین مقولاتی هستند که با مدرنیته همراه و مقارنند".(نقل از دکتر سروش ، مدرنیته و مدرنیزاسیون ، نشر قوس ، دی75 ، ص 693)
بد نیست یک تعریف دیگر از سروش در باره مدرنیته بخوانیم : "مدرنیته همان نو شدن است ، نو شدنی که کسی عزم بر نوآوری نداشته و خود به خود حادث شده است . ... حالتی است که که در فکر و یا در عالم خارج رخ میدهد و عمدتا غفلتآلود است و به عزم کسی پدید نمیآید و به عزم کسی هم عوض نمیشود ." (فربهتر از ایدئولوژی ، دکتر سروش ، ص 352)
نادر نادرپور
از یاران دکتر خانلری بود که از این طریق خود را به اسد الله علم و شجاعالدین شفا ( به ترتیب نخست وزیر شاه و معاون وزارت دربار ) نزدیک نمود و تا پایان عمر رژیم پهلوی ارتباط خود را با خانلری و شفا حفظ کرد.
مجله پر ارگان فراماسونرهای مقیم آمریکا ـ سال دوم ـ شماره 1 :
" دو رخداد مهم پیوسته اثری عمیق در زندگی نادر پور داشته است ؛ یکی فقدان خدا و اعتقادات مذهبی و دیگری پیروی بی چون و چرا از غرایز و شهوات "
در سال 1341 با هزینه رژیم پهلوی برای ادامه تحصیل به ایتالیا رفت و در سال 1345 با دستور فرح پهلوی به ایران باز گشت .
در اواخر عمر رژیم پهلوی علاوه بر ریاست شورای شعر و ادب تلویزیون ملی در کمیسیون ترانهسرایی نیز عضویت داشت .
در سال 59 به خارج گریخت و در صف تشکیلات شاپور بختیار قرار گرفت .
نادر پور با حمایت از سلمان رشدی طی نامهای به کیهان سلطنت :
" در هنگامی که من در سال 59 سرزمین خود را به قصد اقامت در اقالیم غرب ترک گفتم ، بی آنکه سلمان رشدی را بشناسم خود را سلمان رشدی می دیدم "
نادر نادر پور در رابطه با مرحله جایگزینی :
" ما می باید برای جایگزینی بیندیشیم ، نباید دولت را تعریف کنیم . ما ابتدا میباید بلوغ و فرهنگ سیاسی در مردم به وجود بیاوریم تا بتوانیم مواضع اصلی مبارزه را پیدا کنیم ؛ آن وقت شما خواهید دید که بزرگترین جایگزین یعنی فرهنگ ایران را داریم که جایگزین فرهنگ مذهبی میشود . "
( نقل از آزادی توطئه ، ج 3 ، ص 3 که از هویت ص 209 نقل کرده است . )
منصور کوشان
وی ارتباط گستردهای همچون سیروس علینژاد ، باقر پرهام و سیمین بهبهانی دارد در سال 64 با محمد سپانلو ، چنگیز پهلوان ( از عناصر ضد انقلاب ) و غلامحسین نصیریپور نشریه آدینه را راهاندازی نمودند . وی اکنون سردبیر نشریه مذکور است و از امضا کنندگان بیانیه 134 نویسنده علیه جمهوری اسلامی است .
محمد علی سپانلو
از اعضای مؤسس کانون نویسندگان بوده که در قبل از انقلاب این کانون نقش سوپاپ اطمینان را برای رژیم فاسد پهلوی ایفا کرده است .
از شورای مبتذلنویس دوران قبل از انقلاب میباشد که با عناصر تودهای و ملیگرا و اعضای جبهه ملی همچون کریم سنجابی و ... در ارتباط بوده است و از امضاءکنندگان نامه 134 نویسنده بر ضد نظام اسلامی است .
در رابطه با تهاجم فرهنگی :
قضیه تهاجم فرهنگی فیالواقع تئاتر تازه رژیم است و بیشتر نوک تیز تیغ به طرف جماعتی است که هر روز آخوندها یک عنوان روی آنها میگذارند تا هر وقت دستشان رسید یقه آنها را بچسبند و این دفعه بار سنگین تهاجم فرهنگی به دوش روشنفکران است و همچنین تهمتش .
مقایسه نظام اسلامی بارژیم سابق :
دستگاه حاکم علیالاصول مثل دستگاه سابق عمل خواهد کرد . دستگاه سابق تودهها را برای دعا به تپه نیایش میبرد ، دستگاه کنونی آنها را به میدان آزادی میکشاند .
در مورد امام (ره) : ما میدانیم که عصر نبوت تمام شد ، امام هم بیش از 12 نفر نمیآید پس عصر معصومیت هم به پایان رسیده و ما با بشر جایزالخطا طرفیم .
سیمین بهبهانی
شاعره ترانهسرا مبتذل و عضو شورای ترانه وزارت فرهنگ و هنر رژیم سابق است . وی توسط نیکپی شهردار فراماسونر معدوم تهران به استخدام کاخهای جوانان در آمد که با سرودهای خود نسل جوان را به سمت ابتذال ، خود باختگی و فساد رهنمون ساخت .
با پایانیافتن جنگ و با تشکیل اولین جلسات کانون نویسندگان در سال 1369 سیمین بهبهانی مأموریت یافت تا ارتباط روشنفکران وابسته به ضد انقلاب داخل و خارج را برقرار نماید در راستای همین مأموریت وی به آمریکا سفر کرد . وی از امضاء کنندگان بیانیه 134 نویسنده علیه جمهوری اسلامی میباشد
مسعود بهنود
با نشریه روشنفکر (در سال 1338) همکاری داشت و از این طریق به عنوان یک فرد مستعد برای خدمت به اهداف و منافع گروههای وابسته به خارج شناسایی و مورد آزمایش قرار گرفت . و بعد در روزنامه آیندگان در سرویس سیاسی مشغول به کار شد و بعد سر دبیر این نشریه شد . او جزو اولین کسانی است که جمهوری اسلامی را حکومتی فاشیستی میخواند . بعد از انقلاب برای روزنامه اصلاحطلب جامعه قلم میزد
هوشنگ گلشیری
از اعضای مؤسس کانون نویسندگان ایران میباشد و قبل از انقلاب با عناصر ملیگرا و تودهای همچون محمود اعتماد زاده ، جلال سرافراز ، امیر هوشنگ ابتهاج ، کریم سنجابی و ... ارتباط داشته است .
او در کتاب " نماز خانه کوچک من " از مکتب اسلام به عنوان وسیلهای برای فریبدادن و کلکزدن یاد کرده است .
از جمله آثار دیگر گلشیری " شازده احتجاب " میباشد . این کتاب یک اثر ضداخلاقی است که در آن روابط نا مشروع بیحد و حساب و اوباشگری ترویج میگردد و او در این کتاب به تقلید از سبک نویسندگان آثار سکسی و مبتذل غرب نوشته است .