جهت دهی به افکار جامعه جهانی برای نیل به اهداف پلید و مستکبرانه ، اولین بار نیست که از سوی تئوریسین های غربی مطرح می شود ... شاید نظریه هانتینگتون را که برای اولین بار در مقاله ای در سال 1993 ارائه کرد ... اظهار نظری هوشمندانه بعد از جنگ سرد ... دشمن تراشی ساختگی ... این بار نوبت اسلام بود ... شاید بتوان بارزترین این جریانسازی ها دانست ... البته این نظریات در ظاهری فریبنده و هیبتی خیره کننده دارند ، اما بدون شک و با کمی تامل می توان به توخالی بودن آنها پی برد ... نکته جالب اینجاست که آقایانی با سراسیمگی و در عین افتخار ، نظریه گفتگوی تمدنها را مطرح کردند ولی غافل بودند که این نظریه هانتیگتون ، فقط یک نظریه است و سندیت علمی و تحقیقاتی ندارد که بخواهی در مقابلش جوابی علمی بدهی ... بجای این کارها بهتر است که فراموش نکنیم دارای چه فرهنگی غنی و جامعی هستیم ... مادامی که از داشته های خود اطلاع داشته باشیم و آنها در جهت درستش بکار ببریم ، هیچ هجومی نمی تواند ما را از مسیر صحیحی منحرف کند ... ولی وای به روزی که هر چه داشتیم را فراموش کنیم و دلسپرده مترسک بزرگ شده غربی بشویم ... خوشبختانه امروز اسلام با داشتن ظرفیتهای بالای اعتقادی و سیاسی – اجتماعی ، یکه تاز عرصه جریان فرهنگ سازی دنیا تبدیل شده است ...
هانتیگتون را از یک سو می توان پژوهشگری بزرگ نامید ، تعجب نکنید ... بله ... هانتینگتون بعد از بررسی و تحقیقات گسترده در خصوص قدرت سیاسی و اجتماعی اسلام و مذهب تشیع ، این نظریه را مطرح کرد ... بد ماجرا اینجاست که خودمان که ادعای دشمن ستیزی داریم ، مرحله اول این دشمن ستیزی را طی نکرده و نمی کنیم ... چقدر دین و مذهب خود را می شناسیم ؟ حالا گیرم شناختیم ، چقدر به آن عمل می کنیم ؟ متاسفانه یکی از مشکلات اساسی ما همین است ... هنوز که هنوز است ، قدرت و صلابت اسلام را با تمام وجود درک نکرده ایم ...
نگاه از زاویه غرب :
" نزاع و جنگ آینده ، جنگ تمدنهاست و جنگی که انتظار وقوع آن میرود میان تمدن اسلامی و تمدن غربی می باشد . باید غرب تمام نیرو و توان خود را برای صفآرایی در این جنگ آماده و ذخیره نماید . امروز اسلام ، جهان را تهدید میکند . در سالهای 1930 فاشیزم جهان را تهدید میکرد و در سالهای 1940 کمونیسم و در سالهای 1980-1970 دشمن جدیدی به نام اسلام پا به عرصه وجود گذاشته است . " ... مقاله " جهان اسلام از دیدگاه فهمی هویدی " خبرنگار مصری که در سازمان فرهنگی فجیره سخنرانی کرده است .... او از مدیر مرکز پژوهشهای استراتژی در دانشگاه هاروارد نقل میکند که در فوریه 1992میلادی نوشته است : پس از کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی ، نزدیک به بیست هزار نفر انگلیسی به آئین اسلامی گرویدهاند . عجیب آن است که این افراد از طبقه فقیر و درمانده نیستند ، بلکه از خانوادههای محترم و متمکن انگلیسی میباشند ... همچنین در ارتش آمریکا 1400 نفر سرباز مسلمان وجود دارد و برای آنها امام جماعتی به نام « عبدالرشید» منصوب شده است .
دورههای رویارویی اسلام و غرب:
اول- برخورد جهان اسلام و یونان که حدودا در قرن چهارم هـ .ق اتفاق افتاد . این مرحله تحت عنوانه «رویارویی فلسفی(قدیم)» شناخته میشود که جهان اسلام از مجرای ترجمه فلسفه یونان با غرب آن زمان آشنا شد .
دوم- رویارویی جهان اسلام با غرب بر اثر وقوع جنگهای صلیبی در قرن هفتم بود که تحت عنوان «رویاروی نظامی» شناخته میشود .
سوم- برخورد اندیشمندان اسلام با علوم تجربی غرب که در پی تحول صنعتی اروپا روی داد و باعث بهرهگیری جهان اسلام از صنعت و تکنولوژی (فنآوری) و علوم پایه غرب گردید .
چهارم - رویارویی جدید تحت عنوان «رویارویی جدید جهان اسلام و غرب» که به دو دوره قابل تقسیم است :
نخست رویارویی سیاسی قرن سیزدهم با ظهور استعمار قابل شناسایی است .
دوم رویارویی فکری (فلسفه جدید) که اینک در راه است و شاید متولد شده است.
تلقی جدید روشنفکران جدید از غرب :
1 - اومانیسم (انسان محوری) ؛ این انسان محوری را به جای خدامحوری نمیدانند و میگویند « تفسیر اومانیسم به عنوان برنشاندن انسان به مقام الهی کاملا نادرست است .» (غنینژاد : راه نو ، شماره 8 ، ص 27)
2 - سکولاریسم ؛ سروش میگوید"علمانیت(سکولاریسم) به معنای علمیبودن و یا علمیشدن را باید دقیقترین ترجمه سکولاریسم دانست . ... سکولاریسم چیزی نیست جز علمی و عقلانیشدن تدبیر اجتماعی." (سروش : کیان ، شماره 26 ، صص 8-6)
تلقی استنباطی از غرب :
البته شهید مطهری «علمانیت» را همان جدایی دین از سیاست و اسلام را مبری از آن دانسته و گفته است : " اسلام آئینی است جامع و شامل همه شئون زندگی بشر ... اسلام عملا نظام نوین و طرز تفکری جدید و تشکیلاتی تازه به وجود آورد " ... او اسلام را پاسخگوی تمام نیازهای فطری (اعم از فردی و اجتماعی) و سیاست را توأم با دین دانسته است . او پیشینه سکولاریسم را از حکومت خلفا ، به خصوص حکومت اموی دانسته است... (نقل از ص 7 منبع ، مقاله " استاد مطهری از سکولاریسم میگوید " ، نوشته محمود جعفری)
سرقت فرهنگی :
بخش مهمی از سرمایه علمی و فرهنگی اروپا ، در واقع میراثی بود که از اسلام به این قاره انتقال یافته بود .(منظور در سالهای 1500 . م است) ... عثمانیها به علت نزدیکی به اروپا ، خطر جدیتری{نسبت به چین} برای مسیحیت به شمار میرفتند . در واقع در یک بررسی وسیعتر و با توجه به جنبههای تاریخی-جغرافیایی ، باید اعتراف کرد که نیروهای دول مسلمان ، جهت گسترش و توسعه زیادی که نسبت به سایر ملل داشتند ، نقش عمده و فعالی را در صحنه جهانی در قرن شانزدهم(میلادی)ایفا نمودند . این سخن گزافی نیست که این فقط ترکهای عثمانی نبودند که راه خود را به سوی غرب گشودند ، بلکه در ایران نیز سلسه صفویه ظهور کرده بود که از قدرت ، ثروت و فرهنگ غنی در دوره سلطنت شاه اسماعیل اول (1524-1500) و شاه عباس اول(1629-1587)میلادی برخوردار بود و ... .
امپراطوری عثمانی تنها یک ماشین جنگی و نظامی نبود ، عثمانیها در واقع نخبگان فاتحی بودند (مانند منچوها در چین) که در منطقهای به مراتب پرجمعیتتر و وسیعتر از متصرفات امپراتوری رم زندگی کرده و موفق شدند که یک مذهب رسمی و فرهنگ و زبان واحدی را در این منطقه حاکم سازند . قرنها پیش از سال 1500.م ، جهان اسلام از نظر فرهنگی و فنآوری از اروپا پیشرفتهتر بود . شهرهای آن بزرگ ، پرنور و زهکشی شده بود . و در برخی از آنها دانشگاه و کتابخانه و مساجد فوقالعاده زیبایی وجود داشت . مسلمانان در ریاضیات ، نقشهبرداری ، پزشکی و بسیاری از علوم و صنایع دیگر - مانند کارخانه و پرورش اسب - پیشرو بودند .
یادآوری :
این بود سابقه ای کوتاه از توانمندی اسلام و اقتدار آن در دنیا که نقش راهبردی علمی و اجتماعی آن به سبب کاهلی و ندانم کاری های خود مسلمانان و به دلیل عدم درک صحیح از دین و مذهب ، رو به افول گرایید ... و البته خوشبختانه با ظهور انقلاب اسلامی ایران ، اقتدار و عظمت این مائده آسمانی شروع کرد رو به آسمان رفتن ... واقعاً نمی توان از نقش انقلاب اسلامی در اسلام خواهی ملتهای آزاده دنیا به راحتی گذشت ... و امروز به جایی رسیده که مایه افتخار و اقتدار نظام جمهوری اسلامی ست ... قدر بدانیم این نعمت و عظمت را و تلاش کنیم برای حفظ و ارتقاء جایگاه آن ... چرا وقتی تمام ملتهای آزاده دنیا برای پر کردن خلأ هویتی شان ، اسلام را بر می گزینند ، ما که خود را مسلمان می دانیم از این موهبت عظیم ، بی بهره بمانیم ...؟!