دیوید رایزمن
دیوید رایزمن در 22 سپتامبر 1909 در شهر فیلادلفیای پنسیلوانیا دیده به جهان گشود و در 10 می 2002 در سن 92 سالگی در شهر بینگهامتون نیویورک از دنیا رفت. رایزمن یک جامعهشناس، وکیل و مربی بود، او پس از فارغالتحصیلی از دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد در سال 1935 به استخدام دیوان عالی عدالت لوئیس براندیس درآمد. وی همچنین در مدرسه حقوق دانشگاه بوفالو به تدریس پرداخت.
در سال 1949، رایزمن برای پیوستن به دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه شیکاگو دعوت شد. مهمترین کتاب رایزمن، انبوه تنها (Lonely Crowd)، یک سال بعد در سال 1950 منتشر شد و تبدیل به پرفروشترین کتاب سال شد. او نزدیک به بیست سال، به تدریس درس شخصیت آمریکایی و ساختار اجتماعی (American Character and Social Structure) پرداخت.
آثار
1) Lonely Crowd (1950)
2) Faces in the Crowd (1952, with Glazer and Denney)
3) Thorstein Veblen: A Critical Interpretation (1953)
4) Constraint and Variety in American Education (1956)
5) Conversations in Japan: Modernization, Politics, and Culture (1967)
6) The Academic Revolution (with Christopher Jencks)( 1968)
تاثیرپذیری رایزمن
رایزمن جامعهشناسی انتقادگرا است که مانند فردیناند تونیس (Ferdinand Tonnies: 1855-1936) به ماتریالیسم تاریخی وفادار مانده و میکوشد آن را با شرایط جدید تطببیق دهد. همانگونه که مارکس بر عوامل اقتصادی تکیه میکند و تونیس میکوشد موجودات انسانی را از طریق خواستها و ارادههایشان بررسی کند، رایزمن نیز سعی دارد "تعادل جمعیتی" را عامل زیربنای کلیه تحولات اجتماعی معرفی کند. با این تفاوت که رایزمن برخلاف آن دو، در نظریه خود تجدیدنظر میکند و در تحلیل نهایی، به جای عامل جمعیتی، وسایل ارتباطی و شیوههای پخش نوین اطلاعات و دانشهای بشری را، عامل تعیینکننده اعلام میکند.
مهمترین اندیشههای رایزمن
دیوید رایزمن اندیشمندی است که بر ارتباطات بهعنوان محور حرکت جوامع انسانی تأکید دارد. او در فصل اول کتاب معروفش "انبوه تنها"، تاریخ تحول جامعه انسانی را به سه دوره تقسیم میکند که بر اثر گذشت زمان، هریک جایگزین دیگری میشود. او معتقد است که در حال حاضر، جوامع صنعتی به سوی جامعهای از گونه سوم که بر دورهای از رفاه اقتصادی و زمینهای از وفور انطباق دارد رهسپارند.
سه دوره تحول جامعه انسانی از نظر رایزمن عبارتاند از:
1) جامعه سنتی یا باستانی؛ رایزمن این دوره را "سنتراهبر" میخواند.
در این دوره، سنتها فرهنگ را انتقال میدهند و هر نسل، پیوند خود با نسلهای پیشین را از طریق اشتراک سنن باز مییابد و همین باعث میشود که وحدت و هویت اقوام انسانی (نسلهای انسانی) تامین شود. سنتها به عنوان راهها و شیوههای عمل و میراث نیاکان، بعدی تقدسآمیز دارند و همین امر شک و تردید در مورد آنها را از بین میبرد. در این دوره راههای آینده، همان راههایی است که نیاکان جامعه ما طی قرنها پیمودهاند.
نمونههای بارز آن بسیاری از جوامع جهان سوم هستند که در آنها هنوز اقتصاد فقر یا اقتصاد کمیابی حاکم است.
در این نوع جوامع، میزان زاد و ولد بسیار بالاست، که بالا بودن میزان مرگومیر تا حدی آن را جبران میکند و تا حدی از این طریق، میان جمعیت و کمبود منابع تعادل ایجاد میشود
رایزمن بر این بارور است که تربیت فردی در این مرحله، از طریق حماسهها، افسانهها و اسطورهها شکل میگیرد که به صورت شفاهی به فرد منتقل میشود.
2) جامعه فردگرایی؛ دومین مرحله که رایزمن در تحول جامعه انسانی باز میشناسد، مرحلهای است که در آن، فرهنگ جامعه، گرایش به ساختن انسانهایی دارد که از درون هدایت میشوند. گذار از مرحله سنتی به این مرحله، منوط به جهش و یا انقلابی است که به قول رایزمن چند قرن طول میکشد و عصر روشنگری و جنبش اصلاح مذهب، انقلاب صنعتی و نیز انقلابهای سیاسی قرن هجدهم، نوزدهم و بیستم را دربر میگیرد.
دوران دوم، از دیدگاه رایزمن، دورانی است که در آن با کاهش اهمیت سنتها در هستی اجتماعی مواجه میشویم، این کاهش موجب میشود که همگنی در رفتار و عمل انسانی کاستی یابد، به این دلیل که همه از الگوهایی یکسان در حیات اجتماعی پیروی نمیکنند. در این شرایط، تاریخ شاهد پیدایی و سپس تکثر انسانهایی خاص است که وی "درونراهبر" میخواند. دورانی است مساعد برای تبلور فردگرایی، پیدایی دکارتگرایان و مکتب اصالت وجود. در این دوره انسان بار مسوولیت و عمل خود را به دوش میگیرد. رایزمن این دوران را دوران التهاب، هراس و سرزنشهای بیپایان نیز میداند.
وی علل این تحول را تغییراتی میداند که در تعادل جمعیت پدید میآید. در این دوره، جمعیت افزایش یافته و طول عمر انسانها در پرتو پیشرفتهای پزشکی و بهداشتی بالا میرود، این در حالی است که با کمیابی مواد غذایی مواجه نمیشویم، بلکه برعکس با پیشرفتهای صنعتی در زمینه کشاورزی، منابع مورد نیاز انسان فراوانتر میشود. در چنین شرایطی، عدم تعادلی که بر اثر بالا رفتن میزان زاد و ولد و کاهش میزان مرگومیر در وضع جمعیت پدید میآمد و همچنین بهبود نسبی شرایط زندگی مردم، ایستایی اجتماعی و واکنشهای مکانیکی مردم نسبت به فشار سنتها که از ویژگیهای مهم جوامع پیشین بود، بهتدریج از میان میرود.
همچنین در این مرحله، انتقال میراث فرهنگی، از طریق نوشتار بهویژه چاپ و مکتوبات که انگارههای فردی را رواج میدهند، انجام میگیرد. در حالی که در دوره قبل اسطورهها و حماسهها با حلقه زدن بر گرد اجاق قبیله، بازگو میشد و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد، در این دوره نسل "از درون هدایتشده" کتاب خود را در انزوا و یا در گوشهای از اتاق خود میخواند.
3) جامعه مصرف و فراوانی؛ در مرحله سوم، جامعه انسانی رایزمن، جای خود را به جامعه نوین میدهد. این دوره، دوره "دگرراهبر" است. که دوران ظهور وسایل ارتباط جمعی است و پدیدههایی چون هدایت از راه دور، بتواره پرستی (Fetishism)، شیءسروری (Commodification) و بحران هویت از ویژگیهای آن میباشد. در این دوره عدهای با استفاده از قدرت جادویی وسایل ارتباط جمعی تودهها را تحت تاثیر قرار میدهند و الگوهای خاص فکری و اجتماعی خود را القا میکنند. انسان در این دوره، در پی کمرنگ کردن روابط سنتی و خانوادگی، خویشاوندی، همسایگی و دوستیهای قدیم بوده و در برابر رسانهها و گردانندگان قدرتمند آن و همچنین وسوسههای ناشی از آن بسیار آسیبپذیر است. به زعم رایزمن این دوره در تاریخ انسان با عنوان دورهای ثبت خواهد شد که در آن رسانهها و گردانندگان آنها الگوهای حیات اجتماعی را میسازند.
رایزمن گذار به این نوع جامعه را، با نوعی انقلاب همراه میداند که چارچوب آن در انتقال از حالت تولید به حالت مصرف است. وی بار دیگر برای توجیه این مرحله از تحول، دست به دامان عامل جمعیت می شود. با این تفاوت که در این مرحله، به علت پیشرفتهای علمی و بهداشتی، میزان مرگومیر، در جوامع بسیار پیشرفته صنعتی پایین میآید؛ اما چون به موازات آن از شمار زاد و ولد کاسته میشود، جمعیت افزایش پیدا نمیکند و بار دیگر میان این دو تعادل به برقرار میشود. ولی اینبار رایزمن ناچار میشود در کنار عامل جمعیتی، به عامل موثرتر، بهویژه پیشرفتهای تکنیکی و تحولات اقتصادی توجه کند. رسانهها افراد را میسازند، آن هم نه در میان جمع خانواده و یا در گوشه عزلت، بلکه در میان گروه دوستان و همسالان. تاثیر آموزشی رسانهها در تمام طول حیات انسان تداوم مییابد و رسانههایی مانند تلویزیون و رادیو دائما افراد کلیشهای و متحدالشکل "توده تنها" را هدایت میکنند و رفتار آنها را نظم میبخشند.
پس به طور خلاصه میتوان گفت رایزمن معتقد بود میان مرحله "سنت راهبر" و ارتباطات شفاهی و میان مرحله "درونرهبر" و چاپ و سپس بین مرحله "دگرراهبر" یا "از برون هدایتشده" و ارتباط جمعی رابطهای آشکار وجود دارد.