عنوان : اثرات واقع گرایی تهاجمی در تحولات خاورمیانه
دسته : سیاست
غیر قابل انتشار در مجله پارسی نامه
لینک این یادداشت در :
- مرکز تحلیل و خبر سیاسی باصر
- حزب الله پرس
- حرف تو
روند افزایشی تحولات گسترده مناطق مختلف کره خاکی ما چنان با سرعت پیش می رود که پیگیری موازی آنها به کار مطالعاتی و پروهشی متمرکزی نیاز دارد . بدون تردید سرگرمی های روزانه ژورنالیتسی نمی تواند قالبی مناسب برای ارائه تحلیل های ژرف از رویدادهای مورد نظر باشد .
در این خصوص شاید یکی از بغرنج ترین زوایای دشوار ارائه تحلیل ، همان آفت ِ تعددهای گاه ملال آور از رویدادهای نه چندان مرتبط باهم باشد که بعضاً موجب کلی نگریهای نگران کننده می شود .
شاید گذاردن چند سوال در پیش رو و بر انگیختن حس کنجکاوی در خصوص دست یابی به پاسخ آنها ، کمی در جهت کمک به روشنگری تحلیلی ِ بحث ، راهگشا باشد .
سوال اول اینکه بعد از گذشت حدود 4 سال از تحولاتی از جنس انقلاب در خاورمیانه و آفریقا ، آیا می توان نتیجه این حرکتها را در دایره برد به نفع دموکراسی جای داد یا باید فقط به ارائه زیانهای ناشی از روند پیشرفت این انقلابها پرداخت؟ سوال دوم اینکه آیا این انقلابها روندی پیشرفتی در جهت توسعه اجتماعی و سیاسی و به تبع آن اقتصادی جوامع خود داشته اند یا باعث عقب ماندگی بیشتر آنها شده اند ؟
بدین منظور باید پاسخ ها را در سه سطح میدانِ تجربی ِ تحلیل ، نظری تحلیل و تحلیل همپوشانی شده در قالب نتیجه گیری ، جستجو نمود .
در سطح اول می توان با آمار و ارقام ، روند رو به افزایش مشارکت مردم در تعیین سرنوشت نهایی شان را در مناطق مختلف خاورمیانه و آفریقا بررسی نمود و در سطح دوم نیز گریزی به نظریه های نو کلاسیک های واقع گرا و رئالیست های کلاسیک ، سری زد . آنجایی که نو واقع گراهایی همانند جان مرشایمر ، برداشت های ذهنی از یک سو و ساختار داخلی دولت ها را از سوی دیگر در این مسئله دخیل می دانند .
در خصوص تطبیق نظریه های مذکور با اوشاع وشرایط فعلی و آینده منطقه ، دکتر امیر دبیر ی مهر ، تفسیر منحصر به فردی دارند " به نظر میرسد وضعیت کشورهای خاورمیانه در آینده با توجه به تحولات 4 سال اخیر در چارچوب واقع گرایی تهاجمی قابل تحلیل است. در این شکل از واقع گرایی آنارشی و هرج و مرج ِ ایجاد شده موجب میشود ساختار دولتها به سوی افزایش روز افزون قدرت سوق پیدا کند تا بیش از هر اولویتی مثل دموکراسی و توسعه، امنیت کشور تضمین یابد. احساس مسئولیت و ضرورت دخالت آنها در سیاست برخی ژنرالها در کشورهای عربی در سطح داخلی و چراغ سبز قدرتهای بزرگ به آنها در سطح بین المللی در این چارچوب قابل تحلیل است. در واقع گرایی تهاجمی تاثیر فشارهای خارجی و بین المللی در تصمیم سازیها بیشتر از متغیرهای داخلی است. در سطح داخلی نیز قدرت دولتی بر قدرت ملی ترجیح دارد "
در قسمت و سطح سوم هم می توان با توجه به موارد یاد شده به سادگی به عنوان نمونه دلیل سرکوب شیعیان توسط اخوان المسلمین و دولت بحرین را واگویه نمود . در این سطح نباید از دو لایه ، تحلیل موقعیت کوتاه و بلند مدت چشم پوشی نمود .
به طور مثال تحولات مصر را در نظر بگیرید . حرکتهای رفت و برگشتی سریع در سطح حاکمیت و در نتیجه بی ثباتی بیش از حد در نتیجه ی اعتراضات گسترده را می توان به مثابه عدم ثبات و پایداری سرزمین فراعنه عنوان نمود ولی این تنها یک سوی ماجراست . شاید در نگاه اول هزینه های سنگین این انقلابها ، سرانجامی ناکام در ذهن به تصویر بکشد اما به این سادگی هم نمی توان از تجارب گسترده و عمیق مردم ، نهادها ، گروه ها و لایه های مختلف سیاسی و اجتماعی مردم ، چشم پوشی نمود . تجربه هایی از جنس شناخت محتوای سلطه گری و سلطه جویی بیگانگان و ضرورت عدم اتکا به آنها و از همه مهمتر ضرورت کادرسازی سازمانانی جهت کنترل دقیق و صحیح مراحل پس از انقلاب .
به نظر می رسد این تجارب ارزنده می تواند همراه با انتخاب مسیر عبور از بی ثباتی و رسیدن به نظم مبتنی بر دموکراسی همراه شود و علی رغم دارا بودن مسیر دشوار و پر هزینه ، آینده ای نوید بخش و دموکراتیک را به ارمغان آورد .