خواستم قصه حرفهای نگفته ات را بگویم ، بر زبانم سلامی آمد :
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ
مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
وَ أَتَى (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ
طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِینِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیَاءِ
اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ السَّلاَمُ
عَلَیْکِ یَا زَوْجَةَ وَلِیِّ اللَّهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّکِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْرَاءُ
الْإِنْسِیَّةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِیمَةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکِ وَ عَلَى رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ
أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکِ وَ أَنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
وَ مَنْ جَفَاکِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
وَ مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
وَ مَنْ وَصَلَکِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
وَ مَنْ قَطَعَکِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
لِأَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ کَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلاَئِکَتَهُ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْ رَضِیتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَیْهِ
مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَیْتِ مُعَادٍ لِمَنْ عَادَیْتِ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَ
کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً وَ حَسِیباً وَ جَازِیاً وَ مُثِیباً
مصحف زهرا (س)
ابوبصیر گوید: از حضرت امام محمد باقر علیه السلام درباره مصحف فاطمه پرسیدم، فرمود: مطالبى است که پس از درگذشت پدرش، حضرت رسول، بر ایشان نازل شد. گفتم: آیا از قرآن چیزى در آن هست
فرمود: چیزى از قرآن در آن نیست.
عرض کردم: آن را برایم توصیف فرمایید!
فرمود: آن داراى دو جلد از جنس زبرجد قرمز است و به اندازه طول و عرض یک برگ مىباشد.
عرض کردم: ورقه و برگ آن از چیست
فرمود: از در سفید که با گفتن کلمه کن به وجود آمده است.
عرض کردم: چه چیزى در آن نوشته شده است
فرمود: اخبار آن چه که تا به حال بوده است و آن چه که تا روز قیامت خواهد بود و اخبار هر یک از آسمان ها و تعداد فرشتگان هر یک از آن ها، نامه هاى فرستادگان خدا از انبیاى مرسل و غیر مرسل و اقوامى که اینان بر آنها مبعوث شده اند، اسامى مخالفان و تکذیب کنندگانش و گروندگان به آن ها، اسامى تمام مومنان و کافران از آغاز تا پایان آفرینش، نام هاى شهرها و ویژگیهاى هر شهرى، چه در شرق و چه در غرب جهان، تعداد مومنان هر شهر و آمار کافران آن، ویژگیهاى تمام کسانى که تکذیب کرده اند، مشخصات اقوام پیشین و داستان هاى مربوط به آنان، طاغوتیانى که به قدرت رسیده اند و دوران فرمانروایى و تعداد آنان، مشخصات ائمه و اسامى آنان، و مدت زمانى که هر یک از آنان امامت و پیشوایى و زمامدارى داشته اند، ویژگیهاى بزرگان آن ها و خلاصه هر گونه دگرگونى و نقل و انتقالى که در ادوار گوناگون انجام گیرد، همگى اینها در مصحف حضرت فاطمه وجود دارد.
عرض کردم: فداى شما بشوم، چند دوره وجود دارد؟
فرمود: پنجاه هزار سال که میشود هفت دوره. در آن مصحف اسامى همه آفریدگان و مدت عمر آنها، صفت بهشتیان، تعداد کسانى که وارد بهشت خواهند شد، تعداد جهنمیان و نام هاى هر یک از آن دو گروه، و نیز در همان مصحف علم قرآن به همان گونه که نازل شده است و همچنین علم تورات و انجیل و زبور به همان ترتیب نزول، و تعداد درختان و سنگریزه هاى هر شهر و دیار وجود دارد.
حضرت باقر علیه السلام فرمود: هنگامى که خداوند خواست این مصحف را بر آن حضرت نازل فرماید، دستور داد که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل آن را برداشته نزد آن حضرت بیاورند. این نزول در ثلث دوم شب جمعه در هنگامى که حضرت در محراب خود به نماز ایستاده بود، واقع شد. فرشتگان سر پا ایستاده تا این که حضرت نشست. پس از آن که از نماز فارغ شد، سلام کرده گفتند: خداوند به تو سلام میرساند و مصحف را در دامان آن حضرت گذاشتند. حضرت فرمود: سلام مخصوص خداوند و از سوى او و به سوى اوست و بر شما اى فرستادگان خدایى سلام و سلامتى باد! آن گاه به آسمان رفتند. پس از نماز صبح تا سر ظهر به طور پیوسته به خواندن و مطالعه آن مشغول شد تا این که به آخرش رسید آن حضرت بر تمامى خلق خدا از جن و انس، پرندگان و وحوش، ملائکه و پیامبران واجب الاطاعة مىباشد.
راوى میگوید عرض کردم: فدایتان شوم، پس از آن حضرت این مصحف به چه کسى منتقل شد؟
فرمود: آن را به امیرالمومنین علیه السلام داد و پس از درگذشت حضرت على، به امام حسن و بعد به امام حسین و بعد نزد اهلش باقى میماند تا این که به صاحب این امر واگذار کند.
عرض کردم: این علم بسیار زیاد است!
فرمود: اى ابومحمد! آن چه را که من به تو گفتم، در دو برگ اول آن بود و مطالب پس از ورقه دوم را براى تو نگفتم و حتى یک حرف از آن را هم بازگو نکردم.
وقتی یه دوری تو شهر می زنم ، بعضی وقتها (برای دلم خودم می گم بعضی وقتها ولی همیشه) ، با خودم فکر می کنم ..... خدایا .... چه اتفاقی افتاده که انسان حتی به درونی ترین ندای فطری خودش هم پاسخ نمی ده ؟!
در برخورد با برخی افراد صفتی در آنان نمایان است که چهره شان را جذاب تر و رفتار شان را دلنشین تر می کند . نوع نگاه هایشان متمایز از دیگران است و گویش و کلامشان دیگر گونه است . بسیاری از رفتارهایی را که برای اکثریت مردم امری عادی تلقی می گردد ، انجام نمی دهند . با این افراد نمی توان هرگونه رفتاری داشت . گویی هاله ای محیط پیرامون آنان را گرفت که آنان را از برخورد های ناشایست افراد کم ت.جه مصون می دارد . برخورد با این افراد ما را به یاد اصلی ، ژرفناک و عمیق در فطرتمان می اندازد با نام " حیا "
امام صادق (ع) در تعریف حیا می فرمایند :حیا ، نوری است که جوهر آن، سینه ایمان است و یک حالت بازدارندگی و خویشتنداری در برابر هر چیزی که با توحید و معرفت ناسازگاری داشته باشد ، در انسان ایجاد می کند .
ارکان حیا : فاعل – ناظر - فعل
فاعل در حیا ، شخصی برخوردار از کرامت و بزرگواری نفسانی است ، یعنی برای خود ارزش قائل است و حاضر نیست خود را با کارهای زشت آلوده کند .
ناظر در حیا ، شخصی است که مقام و منزلت او در چشم فاعل عظیم و شایسته احترام باشد و او را درک کند .
فعل ، عمل ناپسند و زشت یا حتی بعضی اعمال مباح یا مثبت است که به دلیلی نابهنجار است و فاعل ، زشتی و نابهنجاری آن را درک می کند و یا ترک عملی ناپسند است و انسان از ترک آن کار حیا می کند و بنابراین آن را انجام می دهد .
موج ها آورده اند از دل دریا صدف
توی ساحل می زند یک نفر آهسته دف
بی گمان گل کرده باز طبع شعر ماهیان
آسمانی تر شده چشمهای مهربان
عطر باران می وزد درمشام صخره ها
در سکوت سخت شان هست حرفی آشنا
برلب امواج آب دم به دم ذکر خداست
این دقایق بهترین لحظه سبز دعاست